اون من نیستم [2] - برهه ی تنفر

احساس نفرت داشتن از  جنس مخالف تو برهه ی چند سال مانده به سی سالگی کمی میتواند توی این برهه عجیب باشد . واسه کسی که پایه زندگیش رو صداقت انسانیت گذاشته باشه یا کسی که ذهنیت سالمی داشت ولی به دلیل تعدد ارتباط زیاد با جنس مخالف به چینین نفرتی روحی رسیده باشد هم میتوانه دلی این تنفرات باشه ولی دلیلش چی میتونه باشه ؟

مگه میشه ؟

بهم میگن تو دیونه ای باید بری پیش تراپیست ...

 

به کسی تو رابطه دائم شکنجه روحی شده تو نمیتونی راه حلی داشته باشی .

 

 

    • سه شنبه ۱۳ شهریور ۰۳

    اون من نیستم [یک]

    سیگار رو کنار گذاشته داره آدم های سمی زندگیش رو کنار میزاره ولی نمیدونم چرا روز به روز داره پیرتر میشه یه مشکلی هست تو کار که این یه چیزه کنار میزاره یه چیز بدتر میاد سراغش . حاجی خودمم گیر کردم . کمکی ازم بر نمیاد ...

    • چهارشنبه ۲۸ تیر ۰۲

    همچنان خسته به خانه برگشتیم

    فقط میتونم بگم تا میتونید با از آدم های سمی موجود تو زندگیتون فاصله بگیرید .

    • دوشنبه ۲۶ تیر ۰۲

    عصبی

    این روز ها خیلی زیاد عصبی میشم هم پرخاشگر فقط کافیه برن رو نروم دیگه نمیتونی کنترلم کنی . هم بد دهن هم داد بی داد . دست خودم نیس من زندگی سمی داشتم دارم حذف میکنم وقتی حذف می کنیم اعصاب دیگه برام نمیونه ... این میگم بعد ها یادم باشه روز های بوده که من اعصاب خیلی داغون بوده . من ریز ریز عصبی میشم ولی وقت های که دیگه که عصبی میشم کنترل کردنم عین خودزنی میمونه ...

    • يكشنبه ۱۸ تیر ۰۲

    بیدار شدن

    دقیقا جای که فکر نمیکنی بیدار میشی ، دقیقا اون لحظه بعدها میشه نقطعه پیشرفت اینو یادت باشه .

     

    • چهارشنبه ۳ خرداد ۰۲

    محبوب جان

    برای محبوب جان

    محبوب جان از عاشقانه هایم برایت مینوسیم ، محبوب جان میشود دست هایت دوباره امشب لمس کنم . محبوب جان میشود امشبی را برایم لبخند بزنی گونه هایت چال بیفتند من با حالتی عاشقانه و ذوق کنن تماشایت کنم . محبوب جان میشود دوباره قدم زنان دستامون تو دست هم باشه ...

    محبوب من می شود جادوی جشمانت دوباره ببینم . محبوب من وقتی قلبم خیلی بی تاب است ، به قلبم میگم میخوای جای دیگری در سینه کسه دیگیری باشی ...

    محبوب من دلتنگ ترینم ...

    • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۰۲

    ساعت 10 نیم صبح به وقت پیری

    ساعت ده و نیم صبح است از خواب بیدار می شوی ، مادر خیره شده گوشه ی حیاط ، چیزی تغییر کرده است و این حس را مادر میفهمد ... مادر روشنایی چشم هایش را از دست داده است . مادر غمگین میباشد . مادر چیزی را از دست داده است برای فهمیدنش باید جای او باشی .  مادر طاقت ندارد ... مادر دارد پیر می شود ... میفهمی

    • چهارشنبه ۳۰ فروردين ۰۲

    اتفاقی

    به طور اتفافی وبلاگ باز میکنم ، پیام های رو میبینم که از چند وقت قبل برام فرستادن ، نمیدونم چقدر لذت بخشِ بعد از مدتی میایی میبینی وبلاگ بچه ها آپدیت شده . هر چند حوصله خوندن همشو ندارم ولی همین که میبینی چراغ آپدیت بعضی از دوستایی صمیمی روشنه لذت میبری . راستی سال جدیدتون هم مبارک باشه . زندگی بعد از دانشگاه و خدمت یه طور دیگسس انگار تو خلاء ی نمیفهمی زمان چطور میگذره . همین دیگه اومدم یه پست از سال جدید بزارم .

     

    پ نوشت : سال قبل همین روز اومدم یه پست گذاشتم عنوان پست هم شد اتفاقی :)

    هر جا هستید دلتون شاد :))))

     

    پی نوشت : تایم سرور بیان هنوز آپدیت نشده :(( یه روز زودتر پست ها میان بالا . تازه بعد از پست گذاشتن دیدم :)))

    • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۰۲

    دفتر ماه

    شاید قسمت آن است چیزی باشد که خود انتخاب کردی ... در پی آرامش ابدی

     

     

     

     

    • سه شنبه ۱۶ فروردين ۰۱

    دلم میخواد بنویسم

    دلم میخواد برات بنویسم حتی شده الکی ... دلتنگ همون نوشته هاممم

    • دوشنبه ۱۵ فروردين ۰۱